خانه عناوین مطالب تماس با من

از هر دری سخنی

از هر دری سخنی

روزانه‌ها

همه
  • نسوان مطلقه معلقه
  • تخت خواب دو نفره
  • میرحسین
  • شریعتی
  • کوزه گر
  • خفن نیوز
  • دانلود نرم افزار
  • صلح جهانی
  • انتخاب قالب
  • دانلود موزیک

پیوندها

  • آموزش طراحی سایت بدون نیاز به برنامه نویسی
  • نرم افزار بازاریابی اطلاعات
  • نرم افزار طراحی سایت ۲۰۱۰
  • آموزش زبان نصرت ۲
  • آموزش زبان نصرت ۲ روی موبایل
  • آموزش سریع مکالمه انگلیسی نصرت ۲

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • مصائب شاه شهید
  • مباحثۀ ایدئولوژیک با توده‌ای‌ها، نگاهی به جلد اول کتاب خاطرات دکتر ابراهیم یزدی: «شصت سال صبوری و شکوری»
  • هفت گام تا سقوط
  • تجربه ملال
  • غم مدام نسل من
  • وداع با دانشگاه

بایگانی

  • اسفند 1394 1
  • شهریور 1394 2
  • خرداد 1393 1
  • مرداد 1392 1
  • مرداد 1389 1

آمار : 45964 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • مصائب شاه شهید 1394/12/17 11:42
    ناصرالدین‌شاه در یک سال پایانی سلطنت خویش با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کرد؟ فهیمه نظری «ایران بسیار بد اداره می‌شود و شرایط کلی‌اش رضایت‌بخش نیست. وضع مالی‌اش خراب است. منابعش دست‌نخورده مانده است و تجارتش رونقی ندارد. بعضی نشانه‌های ناآرامی هم در کشور دیده می‌شود. ضمناً ارتشی هم وجود ندارد که دولت بتواند با...
  • مباحثۀ ایدئولوژیک با توده‌ای‌ها، نگاهی به جلد اول کتاب خاطرات دکتر ابراهیم یزدی: «شصت سال صبوری و شکوری» 1394/06/01 19:01
    فهیمه نظری : شصت سال صبوری و شکوری، روایت دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجۀ دولت موقت و عضو نهضت مقاومت ملی در سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد است. خاطراتی که بیش‌تر رنگ‌وبوی تاریخ سیاسی دارد و روایتی از حال‌وهوای سیاسیِ دو دهۀ سرنوشت‌ساز بیست و سی شمسی‌؛ حد فاصل پایان استبداد رضاشاهی تا آغاز استبداد محمدرضا پهلوی که...
  • هفت گام تا سقوط 1394/06/01 15:26
    «...من واقعه را شرح دادم و اصرار مجلسیان را در لزوم حضور شخص نخست وزیر برای پاسخ استیضاح را به اطلاع رسانیدم و عقیده رئیس مجلس را نیز گفتم. پیشوای فقید فرمود، آقایان دیگر به مجلس نروید. گفتم پاسخ استیضاح چه می‌شود گفتند من مجلس را منحل می‌کنم. گفتم چطور؟ گفتند با رفراندوم...» [1] مجلسی که مصدق رفراندوم انحلالش را...
  • تجربه ملال 1393/03/19 23:45
    «ملال شب و روزم را می‌بلعید و من در تاریکی صامتی غوطه‌ور بودم. غیر از موجودات وهمی گاه مردی با خلق سیاه، تلخ، به اسم «آرتور شوپنهاور» در بستر ناخوشی کنارم دراز می‌کشید، یا از فرط ملال در من قدم می‌زد،می‌گفت اگر عالم‌های دیگری باشد، عالم ما بدترین است، آن‌ها که می‌گویند هرچه در جهان است نیکوست، عقلشان پاره‌سنگ...
  • غم مدام نسل من 1392/05/06 20:56
    در جنگ متولد شدیم و در اضطراب جنگ رشد کردیم، پررنگ‌ترین خاطرات دوران کودکیمان برمی‌گردد به صدای آژیر خطر، اگرچه هفت‌هشت ساله بودیم که جنگ به پایان رسید اما تبعاتش در جای جای زندگیمان برجا ماند ما با نگاه کودکانه‌مان اسارت پدرانمان را انتظار کشیدیم و انتظار مادرانمان را به شادمانی کودکی‌هایمان باختیم، گاهی به تکه‌گوشتی...
  • وداع با دانشگاه 1389/05/17 16:46
    روزی که آمدم چه غریب بودی برایم و امروز چه غریبانه از آشنایی مهربانت جدا خواهم شد و به کدامین سوی خواهم رفت خدا می داند. آنروز که آمدم منگ و مبهوت . از بزرگیت از غریبیم وحشت داشتم و امروز تو نگران و امیدوار به بزرگی اندیشه من با من وداع می کنی اینک فرا رسیده است آنروز که باید تو را رها کنم و قدم بر این جنگل تاریک و...